بدون عنوان
خاطره ی پشت در ماندن پارسا یک رو ز از خواب پاشدم مثل همیشه لباسم پوشیدم وبه مدرسه رفتم. ساعت1/5 به خانه امدم . از سرویس پیاده شدم سروس رفت .من درخونمونزدم .دوباره زدم کسی بر نداشت .یادم امد که کسی خانه نیست . یادم امد که صبح باید کیلیدم را صبح برمیداشتم ساعت 2شد ومامان من امد ودر راباز کرد.خداحافظ.
نویسنده :
پارسا
2:09